معنی پر گوشت و فربه

فرهنگ فارسی هوشیار

پر گوشت

(صفت) که گوشت بسیار دارد گوشتناک فربه.


پر گوشت شدن

(مصدر) فربه شدن گوشتناک شدن.


فربه عمل

سختکار پر کار آنکه عملش قوی و سخت است: چیست در دست و آن لاغر تن فربه عمل آنکه فربه فوجها را افکند در لاغری.

لغت نامه دهخدا

فربه

فربه. [ف َ ب ِه ْ] (ص) چاق. سمین. شحیم. فربی. (یادداشت به خط مؤلف). مقابل لاغر. (آنندراج). پروار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). پرگوشت:
نشست اندر آن پاک فربه بره
که تیر اندر آن غرق شد یکسره.
فردوسی.
بسی گوسفندان فربه بکشت
بیامد یکی جام زرین به مشت.
فردوسی.
تو چنین فربه و آکنده چرایی، پدرت
هندوی بود، یکی لاغر و خشکانج و نحیف.
لبیبی.
چریده ٔ دیولاخ، آگنده پهلو
به تن فربه، میان چون موی لاغر.
عنصری.
بوستان افروز پیش ضیمران
چون نزاری پیش روی فربهی.
منوچهری.
پیلان را عرض کردند هزاروششصد نر و ماده، بپسندید، سخت فربه و آبادان بودند. (تاریخ بیهقی).
مرد، دانا شود ز دانا مرد
مرغ فربه شود به زیر جواز.
ناصرخسرو.
قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است
بل قدر مردم از سخن و علم پربهاست.
ناصرخسرو.
دولتش صید و صید فربه باد
روزش از روز و شب ز شب به باد.
نظامی.
کس به خون ریزی چنین لاغر
تا که فربه نشد شتاب نداشت.
عطار.
جانور فربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عزّ است و شرف.
مولوی.
لاغر و فربه اند اهل جهان
کار عالم از این دو گونه بود.
امیرخسرو دهلوی.
|| قوی و سنگین، چون کوه فربه و زخم فربه و فوج فربه و آتش فربه. || معمور و آبادان، چون ملک فربه و گنج فربه. || بسیار و فراوان. (آنندراج).
- زمین فربه، زمین پرقوت. (یادداشت به خط مؤلف):
دهقان کشتمند رضای خدای باش
و اندر زمین فربه دل تخم خیر کار.
سوزنی.
- فربه شدن، نیک پرورده شدن و رشد یافتن. تسمن. (تاج المصادر بیهقی).پرگوشت شدن. چاق شدن:
جود لاغرگشته از دستش همی فربه شود
بخل فربه گشته از جودش همی لاغر شود.
فرخی.
ای کوفته نقاره ٔ بی باکی
فربه شده به جسم و به جان لاغر.
ناصرخسرو.
- فربه شمردن، استسمان. (تاج المصادر بیهقی).
- فربه کردن، اِسمان. تسمین. (تاج المصادر بیهقی). چاق کردن:
چو گربه نوازی کبوتر بَرَد
چو فربه کنی گرگ یوسف دَرَد.
سعدی (بوستان).
- فربه گشته، چاق. سمین:
جود لاغرگشته از دستش همی فربه شود
بخل فربه گشته ازجودش همی لاغر شود.
فرخی.

فربه. [] (اِخ) از رستاق انارطسوج است. (تاریخ قم ص 121).


پر و پر

پر و پر. [پ َ رُ پ َ / پ ِ رُ پ ِ] (اِ صوت) پِرپِر. حرکت پر (؟):
پر پروانه پی درک تف شمع بود
چونکه پر یافت بخواهد پر و پر پاریدن.
مولوی.
رجوع به پِرپِر شود.

فرهنگ عمید

فربه

پرگوشت، چاق،
* فربه‌ شدن: (مصدر لازم) چاق شدن،
* فربه کردن: (مصدر متعدی) چاق کردن،

واژه پیشنهادی

پر از گوشت

گوشت بر

تعبیر خواب

گوشت

دیدن گوشت فربه، بهتر از گوشت لاغر است. اگر بیند که گوشت بخرید و به خانه برد، دلیل هلاک است. - جابر مغربی

دیدن گوشت خام کمی اندیشه باشد
دیدن گوشت پخته خوب است
دیدن گوشت فربه مال و میراث بود
دیدن گوشت لاغر غم و اندوه باشد
دیدن خوردن گوشت عزت ودولت باشد - یوسف نبی علیه السلام

فرهنگ معین

فربه

پُرگوشت، چاق، عظیم، سنگین.3- نیرومند.4- سخت، شدید، آبادان، پر رونق، بسیار، فراوان، ضخیم، ستبر. [خوانش: (فَ بِ) [په.] (ص.)]

معادل ابجد

پر گوشت و فربه

1221

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری